فهمیدم فقط کافی نیست ازدیگران و احتیاجی ک بهشون دارم رها باشم
حالا باید سعی کنم از احساسات هم رها بشم
ولی میخوام اختیار کار دست خودم باشه.. هر حس لذت بخش رو نگه دارم و ی خط قرمز بکشم رو هر چیزی/کسی ک سیاهم میکنه.. خاکستری حتا
هیچوقت نخواستم/ نمی خوام آدما ابزار باشن تو دستم .. چون دوس ندارم خودم ابزار کسی باشم
این البته با بازی کردن دو طرفه فرق داره
داشتم فک می کردم زندگی اونقدرام بد نیست.. حضور نصفه نیمه مرد.. دوستایی ک میشه وقتی هوا خوبه باهاشون بیرون رفت یا مهمونی دور همی.. یا شریک حرفای خاله زنکیشون شد
داشتم فک میکردم چقد راحت شده برام نبودن/ندیدن آدما.. آدمای هر روزه رو خط نمیزنم ک جاشون بمونه توی صفحه سفید... پاک کن برمیدارم و پاکشون میکنم.. انگار از اول نبودن/نبودم
داشتم فک میکردم انقد ماشین وار زندگی کردنم خوب نیست ها.. ی هو یاد حرفت افتادم ک من زیباترین چیزی هستم ک تا حالا دیدی ( از قول عمو کوین گفتی البت)
ک خوشبختی رو جدیدن حس میکنی.. پس انقدرام ماشین نبودم.. تابع اکسپننشالیِ مورد توجه جنس مخالف بودن با شیبِ تندِ در حال افزایش.. سیب رسیده ی قرمزِ آبدارِ آماده برای گاز زدن.. صفتایی ک پشت هم ردیف میکنی تا خرم کنی..
هر کس زندانی عادات بد خویشتن است*
ی جور خوشحالی زیرپوستیه اینکه جف پا میپرم وسط خوابات.. تلافی میکنم شاید.. ب این زودی نقشامون عوض شد؟
*کافکا
Where do I begin
To tell the story of how great a love can be
The sweet love story that is older than the sea
The simple truth about the love she brings to me
Where do I start
With her first hello
She gave new meaning to this empty world of mine
There'll never be another love, another time
She came into my life and made the living fine
She fills my heart
She fills my heart with very special things
with angels' songs, with wild imaginings
She fills my soul with so much love
That anywhere I go I'm never lonely
With her around, who could be lonely
I reach for her hand - it's always there
How long does it last
Can love be measured by the hours in a day
I have no answer now but this much I can say
I know I'll need her till the stars all burn away
And she'll be there
How long does it last
Can love be measured by the hours in a day
I have no answer now but this much I can say
I know I'll need her till the stars all burn away
And she'll be there
افکارم ب من خیانت می کنند.. بی آنکه من بخواهم سمت هیگینز می روند
گفته بودی خودساخت هام را پاک کنم از اینجا.. میبینی ک زورم ب آنها نمی رسد..وزن اگر داشتند ب اندازه خورشید می بودم این روزها
ستاره ای در میانه ی زندگی .. ب پیری زودرس اگر دچار شود، ن تو مانی/ ن من
دیشب فکر می کردم اگر هند دنیا آمده بودم.. با آن طعم های ناب و ادویه های خاص ..خوشمزه تر از این باید می شدم.. شیرین ن قطعن.. تلخ شاید
پلیز کال می! یو نو آیم ایناف فور یو
تمرین کردن فکر کردن ب زبان بیگانه، خودِ افکار را هم بیگانه می کند؟ اگر ن پس من بیگانه بوده ام از ابتدا یا تاثیر تو عمیق ک بیگانه ای ( برای تو/من) خلق شده این میان؟
انگشتانم هم ب من خیانت می کنند.. طوری می نویسند گویی دیگری زیسته این لحظات را.. دخترکی بیگانه سرک میکشد از درون من
دوست دارم دستش را بگیرم ک یکهو نپرد وسط خیابان پر از دود/شلوغی/صدا.. اسباب بازی اگر دوست داشته باشد حتمن عروسک است.. فرق باید داشته باشد با من.. موهایشم هم حتمن بلوند است.. سفید و تپل هم باید باشد ک کامل شود بیگانگی اش با من
دوس داشتنی/ جذاب/دختر تر هم هست
همان ک نر و ماده های اینجا انتظارش را دارند
زن خواهد شد.. مادر حتا..
راستی اهالی کدام ولایتند ک بعد از مرگ بازمی گردند توی همین کره ی خاکی ب شکل دیگری اما؟ اهل آنجا اگر بودم من...
ندا اگر بود عنکبوت را دوست داشت حتمن.. داستان کوتاه روزهایی ک مدرسه می رفتیمش را، ب خاطر دارم هنوز.. ک صابر گفته بود چقدر خوب می نویسد.. و من ک حسودی کرده بودم ب این تک جمله خبری از یک پسر ن چندانِ جذابِ دو سال بزرگتر..
پ.ن: اونجوری زل نزن ب من ها، ک این قلنبه حرف زدنا بهم نمیاد.. فیلِ توی شکم مار رو ک یادته؟