نامه هایی ک نمی رسند

از من ب خودم هزارها فرسنگ است

نامه هایی ک نمی رسند

از من ب خودم هزارها فرسنگ است

بعضی روزام برمیگردم ب خودم میگم آخه فک کردی کی هستی تو؟

داشتم فک می کردم زندگی اونقدرام بد نیست.. حضور نصفه نیمه مرد.. دوستایی ک میشه وقتی هوا  خوبه باهاشون بیرون رفت یا مهمونی دور همی.. یا شریک حرفای خاله زنکیشون شد

داشتم فک میکردم چقد راحت شده برام نبودن/ندیدن آدما.. آدمای هر روزه رو خط نمیزنم ک جاشون بمونه توی صفحه سفید... پاک کن برمیدارم و پاکشون میکنم.. انگار از اول نبودن/نبودم

داشتم فک میکردم انقد ماشین وار زندگی کردنم خوب نیست ها.. ی هو یاد حرفت افتادم ک من زیباترین چیزی هستم ک تا حالا دیدی ( از قول عمو کوین گفتی البت)

ک خوشبختی رو جدیدن حس میکنی.. پس انقدرام ماشین نبودم.. تابع اکسپننشالیِ مورد توجه جنس مخالف بودن با شیبِ تندِ در حال افزایش..  سیب رسیده ی قرمزِ آبدارِ آماده برای گاز زدن.. صفتایی ک پشت هم ردیف میکنی تا خرم کنی.. 

هر کس زندانی عادات بد خویشتن است*

ی جور خوشحالی زیرپوستیه اینکه جف پا میپرم وسط خوابات.. تلافی میکنم شاید.. ب این زودی نقشامون عوض شد؟


*کافکا



نظرات 1 + ارسال نظر
رضا کیانی پنج‌شنبه 26 فروردین 1400 ساعت 09:27

حضور مرد نصفه نیمه

حضور نصفه نیمه ی مرد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد