-
برخی وقایع، واقعی ترند
پنجشنبه 26 فروردین 1400 10:51
فهمیدم فقط کافی نیست ازدیگران و احتیاجی ک بهشون دارم رها باشم حالا باید سعی کنم از احساسات هم رها بشم ولی میخوام اختیار کار دست خودم باشه.. هر حس لذت بخش رو نگه دارم و ی خط قرمز بکشم رو هر چیزی/کسی ک سیاهم میکنه.. خاکستری حتا هیچوقت نخواستم/ نمی خوام آدما ابزار باشن تو دستم .. چون دوس ندارم خودم ابزار کسی باشم این...
-
بعضی روزام برمیگردم ب خودم میگم آخه فک کردی کی هستی تو؟
شنبه 16 اسفند 1399 10:56
داشتم فک می کردم زندگی اونقدرام بد نیست.. حضور نصفه نیمه مرد.. دوستایی ک میشه وقتی هوا خوبه باهاشون بیرون رفت یا مهمونی دور همی.. یا شریک حرفای خاله زنکیشون شد داشتم فک میکردم چقد راحت شده برام نبودن/ندیدن آدما.. آدمای هر روزه رو خط نمیزنم ک جاشون بمونه توی صفحه سفید... پاک کن برمیدارم و پاکشون میکنم.. انگار از اول...
-
Love means never having to say you're sorry
جمعه 8 اسفند 1399 23:18
Where do I begin To tell the story of how great a love can be The sweet love story that is older than the sea The simple truth about the love she brings to me Where do I start With her first hello She gave new meaning to this empty world of mine There'll never be another love, another time She came into my life and...
-
Another Brick in the Wall
سهشنبه 5 اسفند 1399 11:28
افکارم ب من خیانت می کنند.. بی آنکه من بخواهم سمت هیگینز می روند گفته بودی خودساخت هام را پاک کنم از اینجا.. میبینی ک زورم ب آنها نمی رسد..وزن اگر داشتند ب اندازه خورشید می بودم این روزها ستاره ای در میانه ی زندگی .. ب پیری زودرس اگر دچار شود، ن تو مانی/ ن من دیشب فکر می کردم اگر هند دنیا آمده بودم.. با آن طعم های ناب...
-
جواب سوالت
یکشنبه 3 اسفند 1399 21:36
-
ما افسرده ایم آشغال، سر ب ما بزن
شنبه 2 اسفند 1399 22:39
می دونم باورش سخته ولی من تا حالا نگشتم دنبال هیشکی! شاید چون هنوز وقت گشتنم نشده همه این آدما خودشون منو پیدا کردن ی جورایی من فقط درو باز گذاشتم .. هیشکی از داشتن دوست ضرر نمیکنه البته دوستایی ک فصلی نباشن..
-
هی میخندم، میخندم یادم میره.. یهو دوباره یادم میوفته
جمعه 1 اسفند 1399 23:06
قانون اول زندگی: مشکلات از بین نمی روند بلکه از صورتی ب صورت دیگر یا از شخصی ب شخص دیگر منتقل می شوند.
-
فک کن تپش مغز بگیری و ضربه قلبی بشی
چهارشنبه 29 بهمن 1399 10:40
من با الفبای یونانی حرف میزنم و تو، زل زده ای ب جسد ریز تکه های ناخن ک قربانی دندان فکر شده اند.. مطمئن باش می توانم با خط میخی بنویسم " خسته ام" و دروغ و راستش را نفهمی من، دلواپس همه اینها می شوم و راه های بازیافتنت را مرور میکنم و می دانم، ب احتمال غریب ب یقین کافیست فردا شود.. چشم ک باز کنی نمانده ایم ما...
-
Don't Cry
سهشنبه 28 بهمن 1399 16:08
آدم ها کتاب نیستند ک ورقشان بزنی و بخوانی و درک کنی..
-
اگر بگم فراموشی رو ب یادآوری ترجیح میدم، دروغ گفتم
دوشنبه 27 بهمن 1399 12:54
همیشه تا جایی ک تونستم حرف رو باد هوا حساب کردم، ناراحت کننده ها رو با تکنیک ی گوش در، ی گوش دروازه فیتیله پیچ کردم اغلب.. ولی خب ی جاهایی هیچ تکنیکی کمک نمیکنه ن چون اون حرف خیلی بد زخم زده، چون از کسی شنیدم ک انتظارش رو نداشتم.. همیشه این انتظار ما از آدماست ک باعث درد و رنجمون میشه.. انتظار نداشتم اینو بگه، انتظار...
-
یهو به خودت میای میبینی دیگه برای خیلی چیزا دیر شده
دوشنبه 27 بهمن 1399 10:05
گاهی حس می کنم چرا من؟ واقعن چرا؟ می خواستم دیگه نیام فک می کردم اینجام شده جز همون جاهایی که قرار بعد ی مدت حذف شن. شایدم چون نمیشه از ی در نیمه باز دل کند.. نمیدونم ولی همون حسی ک قبلن منو میکشوندم اینجا حالا اینجا رو نمیخواد/ غریبه شده باهاش خسته س این بچه انگار شاید می خواد ی عمر بخوابه اگه خط انداخت رو بعضی...
-
let's go somewhere and never come back
دوشنبه 27 بهمن 1399 10:04
دلتنگ ابرهای آن سمت جهانم نامی نداری که صدایت کنم فرو می رود تمام روز در استخوانم نامی نداری که صدایت کنم نامی ندارم که صدایم کنی..