نامه هایی ک نمی رسند

از من ب خودم هزارها فرسنگ است

نامه هایی ک نمی رسند

از من ب خودم هزارها فرسنگ است

یهو به خودت میای میبینی دیگه برای خیلی چیزا دیر شده

گاهی حس می کنم 

چرا من؟

واقعن چرا؟

می خواستم دیگه نیام

فک می کردم اینجام شده جز همون جاهایی که قرار بعد ی مدت حذف شن.

شایدم چون نمیشه از ی در نیمه باز دل کند.. نمیدونم

ولی همون حسی ک قبلن منو میکشوندم اینجا

حالا اینجا رو نمیخواد/ غریبه شده باهاش

خسته س این بچه انگار

شاید می خواد ی عمر بخوابه

اگه خط انداخت رو بعضی چیزا.. تو ب سادگی خودت ببخش..

دلش می خواد پاک بشه از همه چیز 

انگار این بچه یا همه چیزرو با هم می خواد یا هیچیش رو نمی خواد.. خیلی خودخواهه چون هم سهم بقیه رو از خودش، خودش تعیین میکنه.. هم سهم خودش از بقیه رو 

ب هر حال فک میکنم اگه این بچه ورودی و خروجی آدم ها رو ب زندگیش کمی تنگ تر کنه، آرامش بیشتری داشته باشه و مجبور نباشه هی سرک بکشه زیر فرش و پشت مبل و جیباشو بگرده ک شاید ی هزار تومنی گیرش بیاد

ب نظرم بعضی آدم ها رو باید تا آخرش با خودت ببری حتا اگر قدیمی و مندرس ب نظر برسن، حداقل ب خاطر اینکه رد خاطره هامونو روی تن و روح و روانشون حک کردیم.. 

نظرات 4 + ارسال نظر
رهگذر چهارشنبه 29 بهمن 1399 ساعت 12:28

زندگی من قبل از بچه دار شدن و بعد از بچه دارشدن مثل یه زندگی سیاه سفید بود که رنگی شد.
به نظر منم بچه دار شدن خوبه
فرقی نداره بچه چی باشه فقط پسر باشه کافیه

راستش من اصلن دلم نمیاد یکیو بیارم تو این دنیای مزخرف
ک حال و زندگی خودم رو خوب کنم
هر جور حساب میکنم نمیتونم انقد ظالم باشم.

رضا دوشنبه 27 بهمن 1399 ساعت 18:11

برای بچه دار شدن هیچ وقت دیر نیس

برای من اینم حتا دیر شده دیگه

رهگذر دوشنبه 27 بهمن 1399 ساعت 11:38

آدم ها تو زندگی برای فراموش کردن خاطرات و حرفهای ناراحت کننده راهکارهای متفاوتی اتخاذ می کنند شیر کردن این راهکارها با بقیه می تونه مفید یا حداقل باعث انبساط خاطر بشه اولین بار که در دوران نوجوانی به واسطه بلوغ خیلی حساس شده بودم فکر کردم چه طور می شه از افکار منفی و آزاردهنده که به واسطه دیگران بهم وارد می شد خودم رو رها کنم. تا این که یه روز یه فیلم خیلی خنده دار دیدم انقدر خندیدم که وسط پذیرایی ولو شده بودم رو زمین اشکم سرازیر شده بود بعد از اون وقتی یاد فیلم می افتادم می زدم زیر خنده حالا ممکن بود وسط کلاس درس یاد فیلم می افتادم نمی تونستم جلوی خنده ام رو بگیرم دیدم راهکار خوبیه هر وقت هر که حرف آزار دهنده ای بهم می زد یا یاد موضوع ناراحت کننده ای می افتادم سریع به اون فیلم فکر می کردم خیلی حال خوبی بهم می داد حداقل در ۵۰ درصد موارد جواب می داد هنوزم که یادش می افتم حال خوب می شه بیا امتحان کن شیرین ترین و شاد ترین خاطره زندگیت رو بزار وقتی ناراحت شدی بهش فکر کن این یه راهکار حالا صبر کن بعدی ها جالب ترم می شه حالا نوبت تو خواهر منتظرم

توی هر دوره ای بالاخره آدم ی راهی پیدا میکنه برای گذشتن از چیزایی ک آزارش میدن
ولی کل داستان از نظر من مثل زخم میمونه ک هرچی سنت کمتر باشه، احتمال کامل پاک شدنش بیشتر هست.. از ی سنی ب بعد آدم فراموش نمیکنه، بلکه یاد میگیره با خاطرات و حرفای ناراحت کننده کنار بیاد و اونارو ب عنوان بخشی از زندگیش بپذیره.. غم هم لازمه ک بشه شادی رو تعریف کرد

پ.ن: راهکار نوشتن طولانی شد، ی پست ساختم ازش

رهگذر دوشنبه 27 بهمن 1399 ساعت 11:21

خونه نو مبارک

ممنون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد